ستارخان، شانه به شانهی باقرخان، پرآوازهترین نامِ جنبش مشروطیت است؛ نماد جنبشی که در تاریخ ایران جایگاهی بی بدیل دارد؛ نماد جنبشی که هنوز و همیشه از آن سخنها است.
جنبش مشروطیت از تهران آغاز شد؛ از روزی که چند بازرگان به فلک بسته شدند. بهای قند به دلیل جنگ روسیه و ژاپن گران شده بود. علاءالدوله حاکم تهران تا زهر چشمی از بازرگانان بگیرد، دستور داد چند بازرگان را به جرم گرانفروشی به فلک ببندند. در میان این بازرگانان هاشم قندی، بازرگان نیکنام هم بود.
گروهی به رهبریی روحانیونی چون آیتالله محمد طباطبایی و آیتالله عبدالله بهبهانی در اعتراض به اهانت به بازرگانان به حضرت عبدالعظیم رفتند و در آنجا تحصن کردند. از جمله خواستهای آنها برکناریی علاءادوله و تأسیس عدالتخانه بود. دیری نگذشت که مظفرالدین شاه خواست متحصنین را پذیرفت. پس تحصن پایان یافت و متحصنین به تهران بازگشتند. خواستهای آنها اما به سادهگی تحقق نیافت. درباریان بهسادگی پا پس نمیکشیدند. پس این بار گروهی، باز هم به رهبریی آیتالله محمد طباطبایی و آیتالله عبدالله بهبهانی، به قم رفتند و در حرم حضرت معصومه متحصن شدند. این بار در میان خواستهای متحصنین، تأسیس مجلس شورای ملی هم بود؛ خواست مشروطیت. فرمان مشروطیت به تاریخ ۱۴ مردادماه ۱۲۸۵ هجریی شمسی در تهران توسط مظفرالدین شاه صادر شد.
ستارخان اما بعد از استبداد صغیر شهره شد. دو سالی از تأسیس مجلس شورای ملی بیش نگذشته بود که لیاخوف، فرماندهی قزاقان روس، به فرمان محمدعلی شاه مجلس را به توپ بست؛ به تاریخ سوم تیرماه ۱۲۸۷ هجریی شمسی. دوران استبداد صغیر محمدعلیشاهی چنین آغاز شد؛ دورانِ قتل آزادیخواهانی همچون جهانگیرخان و ملکالمتکلمین.
ستارخان در دورانی به میدان آمد که استبداد محمدعلی شاهی سایه گسترده بود. در تبریز نیز نیروهای استبداد جولان میدادند. نیروهای مشروطهطلب همه جا شکست خورده بودند. تنها کوی امیرخیز باقی مانده بود؛ محلهی ستارخان. ستارخان به یاریی سوارانی که تعدادشان بهزحمت به بیست نفر میرسید، بیرقهای سفیدی را که به نشانهی تسلیم بر سر در خانهها زده بودند، از جا کند و نبرد از سر گرفت. کوی امیرخیز مشروطیت را بار دیگر به ایران باز گرداند؛ شانه به شانهی بسیاران؛ از آن میان باقرخان که در کوی خیابان میجنگید.
ستارخان در در ۲۸ مهرماه ۱۲۴۵ هجریی شمسی، در قرهداغ به دنیا آمد و در ۲۵ آبانماه ۱۲۹۳ هجریی شمسی در تهران چهره در خاک کشید.
به روز ۲۵ تیرماه ۱۲۸۸ هجریی شمسی هنگامی که سردار اسعد و سپهدار و یپرم خان، تهران را تصرف کردند؛ هنگامی که محمدعلیشاه به سفارتخانهی روسیه پناهنده شد؛ هنگامی که مشروطهخواهان بر استبداد پیروز شدند، هیچ کس تردید نداشت که ستارخان بیش از همه در این پیروزی نقش دارد.
ستار خان اما خود ماهها بعد به تهران آمد؛ همراه با باقرخان؛ به تاریخِ ۲۹ اسفندماه ۱۲۸۸ هجریی شمسی. محل سکونتاش پارک اتابک بود؛ جایی که قتلگاه او هم شد.
چیزی از سکونت ستارخان در پارک اتابک نگذشته بود که قوای دولتی به فرماندهیی یپرم خان تا او و یاراناش را خلع سلاح کنند، به پارک حمله کردند؛ به تاریخ ۱۶ مردادماه ۱۲۸۹ هجریی شمسی. در جریان نبردی که میان نیروهای دولتی و مجاهدان در گرفت، تیری به پای ستارخان خورد. در حدود چهار سال بعد، او از زخم همین تیر چهره در خاک کشید. انقلاب یک بار دیگر فرزندی از فرزنداناش را خورده بود.