فوتبال، بخشی از خاطرات غارت شده‌ی ‌ما

حبیب روشن‌زاده

قبل از انقلاب ۱۳۵۷ ،ورزش دوستان ایران، رپرتاژ بیشتر مسابقات مهم ورزشی را از طریق رادیو و تلویزیون میشنیدند. عطا بهمنش و حبیب روشن‌زاده دو مفسر ورزشی بودند که با مهارت خود، ورزشدوستان را ساعتها برای شنیدن رپرتاژِ رشته های مختلف ورزشی، پای رادیو و تلویزیون میخکوب میکردند. در شهر اورنج کانتیِ کالیفرنیا، فرصتی دست داد تا مصاحبه ی کوتاهی با حبیب زادهروشن داشته باشم. حاصل این گفت وگو را در زیر میخوانید.

آرش: خیلی خوشحالم که علیرغم گرفتاریهایی که داشتید وقتتان را در اختیار من قرار دادید.

سالهای سال صدای شما و عطا بهمنش به عنوان زبدهترین مفسر ورزشی به گوش مردم ایران میرسید. متأسفانه پس از انقلاب ۱۳۵۷ ،با تثبیت حکومت سیاه جمهوری اسلامی و مستقر شدن دیکتاتوری مذهبی، تمامی مسئولین به قدرت رسیده سعی کردهاند با پاشیدن گرد فراموشی بر حافظه ی عمومی هموطنانمان- خصوصأ نسل زیر ۳۵ سال – کسانی را که برای مردم ایران خاطره انگیز بودند به فراموشی بسپارند. یکی از این افراد در زمینه ورزش، شما هستید. که سالها مردم با صدای شما بازیهای مهم ورزشی را دنبال میکردند. برای این که این نسل بداند شما که بودید، چه کار میکردید و چگونه مفسر ورزشی شدید، کمی دربارهی خودتان بگویید، در واقع شناسنامهای از خودتان را بازگو کنید.

روشن‌زاده: متشکرم از ابراز لطف شما. من متولد سال ۱۳۱۶ هستم. در حال حاضر ۷۵ ساله هستم. به نوعی میتوانم بگویم بچهی پامنار هستم و بعد از آن بچهی سنگلج. داستانش هم از این قرار است که ما در منطقه پامنار زندگی میکردیم. من به دبستان رودکی میرفتم. که در یکی از کوچه های پامنار بود که اسم کوچه را فراموش کردهام، اما خانهی آیتاالله کاشانی در آن کوچه بود. این کوچه دائم محل میتینگ و بیا و برو بود. گاهی مدرسه ی ما تعطیل میشد. بعد از آنجا بلند شدیم و به سنگلج رفتیم. در کلاس پنج و ششم به دبستان نظامی میرفتم که نزدیک پارک شهر بود. در خیابان جنوب سنگلج همه بیابان بود و ما در این زمین خاکی ها فوتبال بازی میکردیم. بعد هم رشد کردیم و به دبیرستان رفتم و این برنامه در هایزمین خاکیِ جنوب پارک شهر ادامه داشت….. در سال ۱۳۳۷ در مجله خوانده بودم که میخواهد تلویزیون افتتاح شود و پرسنل می خواهند، از آنجا که من هم به هنرپیشگی خیلی علاقه داشتم و هم در مدرسه تئاتر بازی میکردم و از طرف دیگر چون به فوتبال علاقه داشتم درخواست کار در تلویزیون کردم. هم برای هنرپیشگی و هم برای گویندگی و گزارشگری علامت زدم. آن کسی که مسئول استخدام بود مرا برای گویندگی استخدام کرد. آن موقع اصلاً مسئلهای به نام رپرتاژ مطرح نبود.حبیب روشن زاده

 

من گوینده تلویزیون بودم. بعد از ازدواجم به رادیو آمدم، یعنی به وزارت اطلاعات و جهانگردی سابق رفتم که ربطی به وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی ندارد. در رادیو میخواستم گزارشگر ورزشی بشوم چرا که تازه تیم ملی ایران در مقدماتی مسابقات المپیک توکیو گل کرده بود . فکر میکنم سال ۱۳۴۳ بود. من آن موقع گزارشهای بهمنش را تکه تکه میشنیدم. چون در آن موقع رادیو مرتب پخش نمیکرد. اولین مسابقهای که رادیو پخش کرد مسابقه ایران و هندوستان بود. یعنی نود دقیقه را پخش کرد. خود بهمنش بعدها تعریف میکرد. او میگفت اصلاً میترسیدم. نمیدانستم میتوانم نود دقیقه صحبت کنم ای نه. به هر حال من رفتم رادیو که گزارشگر بشوم که نشد. نمیخواهم وارد جزئیاتش بشوم. ولی گزارشگر شهری وسیاسی خبرگزاری پارس شدم. میرفتم با وزرا و وکلا مصاحبه می کردم. در سال ۱۳۴۵ تلویزیون ملی درست شد که آنجا مرا خواستند و توسط دوستی به نام آقای اسداالله پیمان دعوت به همکاری کردند. او از تلویزیون کانال ۳ مرا میشناخت. به من گفت دو پست خالی هست یکی در ورزش و یکی در رابطه با سینما. به این دلیل این دو پست را معرفی کرد چون من در تلویزیون کار سینمایی میکردم، و  برنامههای سینمایی را میگفتم . و از علاقه من به ورزش و بخصوص فوتبال آگاهی داشت. به این ترتیب من تنهایی بخش ورزش تلویزیون ملی را راه انداختم و شدم رئیس آن ای کارمند آن، نمیدانم چون خودم تنهایی این بخش را راه انداختم. حالا بگویم با چه راه انداختم. با شبی دو دقیقه خبر ورزشی در اخبار نیم ساعته سیاسی. بعد از دو ماه اینها گفتند که برنامهای هفتگی هم به مدت کی ربع بدهید. در این برنامه در ظرف پانزده دقیقه وقایع ورزشی هفته را بررسی میکردیم. مردم خوششان آمد ای نه؟ نمیدانم. شاید جای خالی داشتند ولی این برنامه را مرتب اضافه کردند. از یکی از دوستان که همکار بودیم به نام مسعود اسکوئی کمک میگرفتم و برنامه را اضافه کردیم. تا موقعی که قرار شد رپرتاژ تلویزیونی هم پخش یکنیم. ادم میآید دفعهی اولی که رپرتاژ تلویزیونی گزارش کردم بازی تیم شهربانی بود با تهرانجوان ای شاید کی تیم  دیگر. مسابقه خارجی هم نداشتیم. آن موقع ماهواره و این چیزها نبود. تیم ملی هم بازیهایش خیلی کم بود. فیلمهای باشگاهها را از انگلیس میخریدیم . بهمنش روی بازیها صدا میگذاشت.

آقای قربانعلی طاری یکی از دروازهبانان سابق تیم ملی ایران هم در کی مقطع زمانی کوتاه در گزارش مسابقات فوتبال کمک میکرد، ولی بیشتر بازیها را من گزارش میکردم. تا کی روز از طرف وزارت اطلاعات جهانگردی ( دفتر معاونت) به من زنگ زدند و گفتند باهات کار داریم. همان وزارت اطلاعاتی که زمانی با عشق فراوان رفته بودم برای رادیوی آن کار گزارش ورزشی را آغاز کنم و موفق نشده بودم! اینجا لازم است یادی بکنم از تقی روحانی که خیلی در آن دوران برای من زحمت کشید تا بتواند مرا در خط گزارشگری بیندازد ولی طفلک زورش نرسید. خلاصه مرا خواستند گفتند بیا چون کی سری بازیهایی قرار است برگزار بشود به نام جام دوستی. من هم میدانستم که سرهنگ سرودی رئیس فدراسیون فوتبال رفته و تیمسار مکری شده است رییس فدراسیون. برای پخش این بازیها از رادیو به من گفتند از تو کمک میخواهیم چون بهمنش با تیم کشتی رفته آرژانتین برای مسابقات جهانی. ده روز است و ده مسابقه. یادم میآید پنج تیم در این مسابقات جام دوستی شرکت داشتند: ایران، عراق، پاکستان، اسپارتاک مسکو و تیم مرسین از ترکیه که دورهای بازی میکردند که می شد ده مسابقه، یعنی روزی کی مسابقه. برای این مسابقات جمعیتی آن چنان نمیآمد. برای این که در این مسابقات که در زمستان هم بود جمعیت را بکشند به امجدیه در هر هافتایم کی اتومبیل پیکان به صورت جایزه گذاشته بودند و جایزهی دوم و سوم هم یخچال و این چیزها بود که درست یادم نمیآید. اما محمود خیامی ده عدد پیکان داده بود و برای آن تبلیغ میشد. قرعهکشی را هم تقی روحانی میکرد. این که از تقی روحانی نام میبرم دلیل دارم. ام هم رفتیم در استادیوم. اولین بار هم هست که می خواهم برای نود دقیقه از رادیو گزارش کنم آن هم مستقیم. میترسیدم. واقعاً میترسیدم. مسابقهی اول را گزارش کردم. ایرج ادیب زاده هم مقدمه برنامه را در آغاز رپرتاژ اعلام میکرد و من کل بازی را گزارش میکردم. باز هم خاطر می آورم مسایقه اول بین ایران و عراق بود که ایران دو بر یک برنده شد و گل اول را هم خود شما زدید ( قلیچخانی) و گل دوم توسط اکبر افتخاری. در طرفین جایگاه مخصوص در ورزشگاه امجدیه دو اطاقک شیشه ای بود که سمت راست آن اختصاص داشت به گوینده استادیوم ( رضا طباطبایی) و سمت چپ هم در اختیار گروه رپرتاژ رادیو بود. در فاصله بین دو نیمه بازی ایران و عراق تلفن زنگ زد! تلفن هم از این تلفنهای هندلی بود که وقتی زنگ میزد باید دسته ای هندل را دوسه بار میچرخاندی بعد جواب میدادی. اپراتوری که در این اطاقک بود تلفن را جواب داد. این تلفن خط مخصوص بود میان امجدیه و رادیو در میدان ارک. خلاصه اپراتور به من گفت جناب دکتر آزمون معاون وزارتخانه میخوان با تو صحبت کنند.

واقعیتش اول ترسیدم و با خود گفتم حتماٌ خراب کردهام ولی دکتر آزمون گفت: آقا خیلی خوبه همین طور ادامه بده. من ۴۵ دقیقه را همهاش را گوش کردم قشنگ نقاشی کردی و از این هاتشویق . ما هم فکر کردیم داره تشویقمان میکنه در نتیجه جون گرفتیم و ادامه دادیم. یادم میآید که تقی روحانی روز دوم آمد در اتاقک و میخواستم گزارش کنم که کسی آمد در اتاقک و پسِ کلهی مرا ماچ کرد. دیدم تقی روحانی است. گفت یادته گفتم صبر داشته باش. دیدی، دیدی گفتم درست میشه. آخه طفلک اون موقع به من میگفت کی کم صبر داشته باش، چون میدید من ناراحتم. خلاصه این مسابقات را گزارش کردم و دوباره برگشتم به تلویزیون و بیشتر به کار تلویزیون مشغول بودم. بهمنش هم که در آن موقع دبیر فدراسیون کشتی بود از آرژانتین برگشته بود. من این کار را ادامه میدادم تا جام جهانی مکزیک شد. در سال ۱۹۷۰ اولین بار بود که تلویزیون از طریق ماهواره مسابقه خارجی را پخش میکرد. ما در ساعت ۴ صبح شبی دو مسابقه را پخش میکردیم. آن سال بود که برزیل قهرمان شد. برزیل و ایتالیا بازی کردند. ما دایرهی فعالیتمان را بزرگ و بزرگتر کردیم تا رسیدیم به بازیهای آسیایی. بعد بهمن انقلاب بر سر مانهمه افتاد و هر کداممان به سمتی رفتیم.

آرش: من با این که در محیط ورزش بودم خیلی از این مسائل را نمی دانستم. شما به عنوان کی مفسر که تسلط به وضع آن موقع داشتید، و به عنوان کسی که مسائل را به خوبی تشخیص میدادید، فکر میکنید چه تفاوتی بین ورزشکاران و باشگاههای قبل از انقلاب با بعد از انقلاب در ایران وجود دارد. برای این نسل مهم است بداند آدمی مثل شما چگونه فکر می کند؟

روشن‌زاده: این موضوعی که شما اشاره کردید که این رژیم در طول این سالها سعی کرده ارتباط نسل جوان را با گذشته قطع بکند کی واقعیت است. من کی نمونه را میخواستم بگویم. دو سال پیش مسابقات جام جهانی ۲۰۱۰ بود در افریقای جنوبی. من تلویزیون آمریکا را نگاه میکردم که مستقیم پخش میکرد و تلویزیون جمهوری اسلامی را هم نگاه می کردم. بخصوص در هافتایم، در فاصله بین دو نیمه را میخواستم ببینم چه میگویند و چگونه تحلیل میکنند. یک شبی کی آقایی که اسمش را هم نمیدانم مثل همان موقعِ ما نشسته بودند و یکی دو نفر هم این طرف آن طرف او نشسته بودند و به اصطلاح تحلیل میکردند. شبی بود که کمک داور ایرانی حسن کامرانیفر خط نگهدار بود. این گوینده در استودیو خیلی تشویق کرد و گفت کاش کی زمانی میرسید که ما در جام جهانی داور هم میداشتیم چون ما تا حالا داور نداشتیم. من همین طور نشسته بودم و داشتم فکر میکردم. این طفلک هم تقصیری نداشت، نمیدانست که ما در دو جام جهانی داور داشتیم که هم داوری کرده و هم خط نگهدار بوده است. آقای جعفر نامدار. منظورم این است که اینها نمیخواهند اطلاعات گذشته را به جوانان بدهند. برای اینها همه چیز از بهمن ۵۷ شروع می شود. اما این که گفتید چه هاییتفاوت بین فوتبال دو دوره وجود دارد، برای پاسخ به این سوال باید اطلاعات دقیق داشت. مثلاً فوتبال ایران از سال ۱۳۲۵ که فدراسیون به وجود آمد و علی کنی شد رییس فدراسیون را نگاه کنیم تا بیایم برسیم به بهمن ۵۷ و بعد از بهمن ۵۷ از اولین رییس فدراسیون که من نمیدانم ولی فکر میکنم ناصر نوآموز بود.

آرش: قبل از ناصر نوآموز، مدتی ورزش فوتبال را تعطیل کرده بودند. به طور کلی اکثر رشتهها تعطیل شده بود. فوتبال هم کی نایب رییس داشت. پس از مدتی، ناصر نوآموز شد اولین رئیس فدراسیون فوتبال. بلافاصله بعد از کی سال، سر و کله طرفداران حکومت وقت پیدا شدند: هادی طاوسی، حسین آبشناسان، حسین راغفر، دوباره آبشناسان، نصراالله سجادی، علی محمد مرتضوی و….

روشن‌زاده: حکومتگران در سال اول که گرفتار شور انقلابی بودند و بعد هم جنگ ۸ ساله با عراق و هب اصطلاح نگاه آنچنانی به فوتبال نمیشد. مسابقات باشگاهی بود. رژیم برای فرار از مسئولیتها سعی میکرد به کی شکلی همه چیز را حواله بدهد به جنگ.

آرش: شما به عنوان کی مفسرِ متخصص ورزش، به وضع فدراسیونها هم آگاهی داشتید. و این را هم میدانیم در رژیم سابق بعد از جریان مرگ پهلوانجهان تختی، مسئولین امنیتی ساواک – به این خاطر که فوتبال یک بازی جمعی است – به خوبی آگاه بودند که این ورزش اتحاد و همگرایی، هم کاری و تعاون را بین مردم دامن میزند، به همین خاطر برای کنترل محیط های ورزشی به خصوص فوتبال، سروکلهشان در سازمان تربیت بدنی پیدا شد و هر رئیس سازمان تربیت بدنی علاوه بر یک رئیس دفتر علنی، یک رئیس دفتر محرمانه هم داشت که از طرف ساواک معرفی میشد. در جمهوری اسلامی، سردمداران حکومت پس از پایان جنگ ایران و عراق، احساس کردند فوتبال کی ورزش بسیار مهمی است که میتواند روی شهروندان اثر بگذارد. از این پس بود که سرداران سپاه و اطلاعاتیها وارد سازمان تربیت بدنی، فدراسیونهای ورزشی و باشگاههای کشور شدند شما به عنوان کی کارشناس فکر میکنید چرا این کار را کردند؟

روشن‌زاده: چند دلیل دارد. استنباط من با مطالعاتی که در این سالها کردهام، بخصوص در ۱۵ سال اخیر و بعد از جام جهانی فوتبال در فرانسه و بازیهای ایران در سال ۱۹۹۸ ،اولین دلیلش دلیل امنیتی است. این استادیومها شده بود لانهی زنبور. اینها آمدند بعد از ماجرایی که خودشان اسمش را گذاشتند « حماسه ملبورن» که من میگویم « خوش شانسی در ملبورن» – که ایران با استرالیا در دو بازی رفت و برگشت مساوی شدند – ایران برای جام جهانی انتخاب شد و مردم ریختند توی خیابانها. و از آنجا که این حکومت شادی و نشاط را از مردم گرفته، جوانان به کوری چشم حکومت، شروع به رقص و شادی در خیابانها کردند. پس از انتخاب تیم فوتبال برای جام جهانی فرانسه، مسئولین رژیم اسلامی، خیلی بیشتر توجهشان به فوتبال جلب شد. کسانی که تا دیروز به استادیومهای ورزشی به صورت لانه زنبور نگاه میکردند، مصمم شدند که از این پس از همان استادیومها به نفع خود استفاده کنند.

آرش: یادمان باشد که تماشاگران فوتبال چندین بار به بهانه داوری بد، در استادیوم امجدیه و صدهزارنفری شعارهای ضد حکومتی دادند. و دو بار پس از بازی از استادیوم صدهزار نفری، چندین هزار نفر تا میدان آزادی دست به تظاهرات زدند و استادیوم و عوارضی جاده کرج را ویران کردند.

روشن‌زاده: به همین دلیل است که میگویم ورزشگاههای فوتبال شده بود لانه زنبوی. اینها دیدند از این مکان و از اینئ محیط فوتبال میتوانند بهره برداری کنند و سکان آنرا در اختیار بگیرند. شما ببینید الان هر مسابقه در هر کجای کشور قرار است برگزار شود باید شورای تأمین استان اجازه برگزاری آن را بدهد. حتا اگر فدراسیون فوتبال بخواهد ساعت مسابقه را تغییر دهد باید از تأمین استان اجازه بگیرد. تأمین استان هم همانگونه که از نامش پیداست اکثر اعضای آن را امنیتیها تشکیل دهندمی . از این گذشته اینها دیدند که میتوان از محیط فوتبال بهرهبرداری کرد. هم پول هست هم قدرت. با خود گفتند از این کانال میتوانیم بهرهبرداری کنیم. می توانیم به عنوان سکوی پرش از آن استفاده کنیم. این آقای سردار آجرلو ای آن آقای اکبر غمخوار را چه کسی میشناخت؟ وقتی این فرد مدیر عامل پرسپولیس شد مردم او را شناختند و اسمش معروف شد. یا آن یکی سردار کریم الهی – اگر اشتباه نکنم – مدیر عامل پارس بود ای آن یکی در خراسان. خلاصه از این منبع که اسمش فوتبال است استفاده کردند. بعد سیاسیها هم آمدند. در دوران خاتمی اصلاً فوتبال ایران همان سال ۹۸ جنبهی سیاسی هم پیدا کرده بود بخصوص که در قرعه کشی خوردند به امریکا. همهی اینها تبلیغات میکردند. خلاصهسپاه پاسداران، فوتبال ایران را به دست خودش گرفت. به عقیدهی من در درجهی اول به خاطر مسئله ی امنیت و سپس پول.

آرش: با این که فوتبال ایران حرفهای شده است، ولی این روزها وضع به جایی یدهرس است که استادیومها خالی است. این ارقام میلیاردی که در فوتبال ریختهاند، پول فروش نفت است که توسط سرداران سپاه امثال رویانیان برای کسب شهرت و در ضمن کنترل محیط فوتبال به این محیط تزریق شده است. مسئولین رژیم اندفهمیده محیط فوتبال، محیط بسیار بکری برای استفادههای تبلیغاتی خودشان است.

روشن‌زاده: بله درست است، به همین دلیل است که همان مسئلهی امنیتی را مطرح میکنم. الان برایتان این بحث را بازتر میکنم. اینها دیدند در این مملکت جوانها حالت سرکشی دارند، جوانها حالت عصیان گری دارند، دیدند استادیوم بهترین جاست. با خود گفتند بگذارید در استادیومها خودشان را خالی کنند. دادشان را بزنند ولی ما آنها را در همان محدوده نگه میداریم. وقتی هم که کی مسابقه خیلی مهم بود فرض کنید صدهزار نفر میآیند در استادیوم آزادی، همان طور که عدهای میآیند تعریف میکنند و میگویند وقتی استقلال و پرسپول سی مسابقه دارند تا شعاع هفت هشت کیلومتر منطقه نظامی است، یعنی سخت محافظت می کنند. یعنی حاکمیت از این فضای پلیسی که در فوتبال به وجود آورده اند استفاده میکنند برای سرپوش گذاشتن روی همه چیز.

آرش: جمهوری اسلامی با این که دچار بحران سیاسی و اقتصادی است، به بازیکنان تیم ملی که در باشگاهها بازی میکنند حقوقهای گزافی پرداخت میکنند. هر چند اکثر این بازیکنان طرفدار جمهوری اسلامی نیستند، ولی این ورزشکاران که الگوهای جوانان ومردم ورزشدوست وطنما هستند با این ماشینهای گران قیمت، با هحقوق ای میلیاردی، و شرکت در مراسم های عزاداری حکومتیان – رویانیان رئیس باشگاه پرسپولیس در حال روضه خوانی است و بازیکنان تیم هم دارند سینه میزنند و پلوی نذری پخش می کنند – چرا فکر نمیکنند که مورد سوء استفاده رژیم اسلامی قرار گرفتهاند؟ آن هم حکومتی مورد تنفر اکثریت مردم ایران است؟

روشن‌زاده: این بچهها، این جوونها چه طوری به شما بگویم، این آلوده شدن به پول است. اینها میخواهند آن ماشین را سوار شوند و دختربازی را هم در خفا بکنند و کسی کاری به کارشان نداشته باشد پس ناچارند آن سینهزنی را هم بروند. در همان فرانسه که شما در آنجا تشریف دارید و من هم در آنجا بودهام در جام جهانی، تیم ملی فوتبال را شبها میبردند دعای کمیل میخواندند. من آن موقع برای بی بی سی کار میکردم. چون صحبت پول شد، کی نکته را هم اضافه کنم: این آلوده شدن به پول، اثرات منفی در ورزش به خصوص فوتبال داشته. پول فینفسه چیز بدی نیست، اما اگر کنترل نباشد فساد میآورد. ورزشکاری که برای قهرمانی ورزش میکند باید وقت زیادی صرف کند و طبیعی است که باید از نظر مالی زندگیاش تأمین باشد. ولی باید نگرش صحیح وجود داشته باشد. در حال حاضر بحث فقدان فرهنگ و اخلاق، بسیار به چشم میآید، گرچه بسیاری از مراکز ورزشی و باشگاهها پسوند فرهنگ را هم یدک میکشند. اما واقعیت اینست که این دو مقوله در ورزش ایران کم رنگ شده است. فوتبال پولسازترین ورزشهاست، اما در برابر پول اگر ارزشهای فرهنگی پر رنگ نشود به بیراهه میرود و آلوده میشود. کما این که در ایران ما شده است. مضافاً به این که به صورت ابزار در میآید که قبلاً در مورد حضور عوامل رژیم و بخصوص سرداران سپاه به آن اشاره کردم. گذشته از این مسئله، به این دلالبازی که در فوتبال ایران بوجود آمده نگاه کنید! همه جای دنیا آژانس ای واسطه برای نقل و انتقال بازیکن وجود دارد؛ اما کمتردیده شده مربی هم دلالی کند! در ایران حتا برخی ورزشی نویسها داخل این کار شدهو ثروتی به هم زدهاند که باورتان نمیشود.

آرش: شما به عنوان کسی که طی این سالها تجربیات زیادی اندوختهاید، اگر قرار باشد امروز با شرایطی که وطنمان قرار دارد به عنوان حبیب روشن‌زاده با قهرمانان ایران صحبت و درد دل کنید به آنها چه میگویید؟

روشن‌زاده: پیش از انقلاب به خصوص آن کی سال ۱۳۵۶ ای  ۱۳۵۷ ملایان از مساجد و تکایا به عنوان مراکز برنامهریزی ای بهتر است بگویم مراکز مبارزه علیه حکومت وقت ایران استفاده و مردم را بسیج میکردند. اما اکنون سالهاست با وجود تمام تبلیغاتی که رژیم جمهوری اسلامی برای دین و مذهب میکند، جوانها توجهی به این مراکز ندارند. در عوض رویکردشان به ورزشگاهها بیشتر شده است. به طوری که چندی پیش آیت االله مکارم شیرازی در ارتباط با همین موضوع از مسئولین سئوال کرده بود «چرا جوانهای ما در ماه مبارک رمضان بهجای مساجد به ورزشگاهها می روند….» بنابراین پیام من به ورزشکاران اینست که از این اقبال جوانهای کشور به سود ملت ایران بهره برداری کنند. به خاطر داشته باشند، وظیفه و رسالتی که آنها در قبال کشورشان و مردمشان به عهده دارند، مهم است و میتوانند اثر گذار باشند. مخلص کلام، استادیومهای ورزشی کشور میتوانند همان نقشی را ایفا کنند که مساجد و تکایا در دوران قبل از انقلاب داشتند.

آرش: خیلی ممنون از شما.