فهرست عناوین مطلب
گفت و گو با: داریوش ذهاب
آرش: خیلی ممنون از این که وقت خود را برای این مصاحبه در اختیار ما گذاشتید. ابتدا برایمان بگویید چطور شد که به طرف کار مفسری و تحلیل ورزش آمدید؟
داریوش ذهاب: اولاٌ بنده از شما تشکر میکنم. باعث افتخار است که در خدمت شما هستم. من برخلاف مفسرهای دیگر آنچنان در دنیای ورزش نبودم. جز این که در نوجوانی عضو باشگاه شاهین بودم. سه چهار سال به صورت آماتور فوتبال بازی کردم و بعد به دلیل زندگی – چون من به موسیقی روی آوردم و ضمن رفتن دانشگاه، مستقل هم شده بودم- به خاطر مسائل مالی که مجبور بودم خودم را تأمین کنم، از خانوادهو بازی فوتبال به عنوان بازیگر، دوری کردم؛ اما به علت علاقه به فوتبال، کشتی و کلاً علاقه به ورزش، در دوران جوانیام در ایران کمتر مسابقهای است که ندیده باشم. برای ترجمه ی مجله ی ورزشی «گل» که در انگلیس منتشر میشد با مجله ی دنیای ورزش همکاری داشتم. این کل فعالیت من در زمینه ی ورزش است. و اما عشق به ورزش در خانواده من وجود داشته. پدرم عضو تیم طوفان قدیم بوده و این عشق به ورزش را به من منتقل کرده. تا این که ما مهاجرت کردیم و به آمریکا آمدیم. اینجا نیز فعالیت ورزشی را دنبال میکردم. بیشتر فعالیت ورزشی من، در زمینه تفسیر و گزارش در زمینه ی ورزشهای امریکا مانند بیسبال و بسکتبال بود. بر حسب تصادف وارد دنیای ارتباطجمعی فارسی زبان و ایرانی شدم. حدود ۱۵ سال است که من در رادیو و تلویزیون فعال هستم و ده سال است که برنامه ی مداوم شبانه ی ورزشی دارم.
آرش: خود شما چند بار با من مصاحبه کردهاید. نظرِ منفی مرا دربارهی رادیو تلویزیونهای لسآنجلسی میدانی. میخواستم نظر شما را در مورد وسایل ارتباطجمعی لوسآنجلسی مشخصاً در رابطه با فوتبال – نمی خواهم وارد مسائل دیگر شوم – بدانم؟ بگویید بخش ورزشی این رسانهها، به عنوان رسانههای در تبعید و مهاجرت، که اکثرأ خودشان را مخالف حکومت اسلامی میدانند و مخالف وضع موجود در ایران هستند، نقششان در رابطه با تحلیل و گزارش فوتبال و به طور کلی محیط ورزش ایران، مثبت بوده یا منفی؟
داریوش ذهاب: به نظر من مثبت نبوده! دلیلش را هم خدمتتان عرض میکنم. بیشتر این برنامههای ورزشی، توجه و تمرکزشان روی نتایج است. یعنی روی شو «نمایش». یعنی مسابقات را پوشش و گزارش خوبی می دهند، ویدئوهای خوبی نشان میدهند که البته مجبورند از ایران یا از منابع بینالمللی بگیرند؛ چون سرمایهای ندارند که بتوانند از خودشان چیزی تولید کنند. در هر صورت بیشتر نقششان در زمینه ی خبری صرف است. من در جبهه ی مخالف این موضوع هستم. من اگر هنرمند هم بودم همین طور بودم چون فکر میکنم باید در کنار آگاهسازی مردم در مورد نتایج و هایلایتها، نگاه عمیقتر و جدیتری به مسائل بحرانی و مسائل ناروایی که در ورزش ایران انجام می شود داشته باشند.
آرش: یعنی با نگاه نقد و بررسی ورزش انجام بگیرد!؟
داریوش ذهاب: دقیقاً. تیم پرسپولیس تیم راهآهن را برد. اگر ۱۲ دقیقه نشان بدهیم و هایلایت کنیم در این زمان و در این شرایط کار عبثی است. ما تقصیر نداشتیم، من خودم را میگویم من تقصیر نداشتم که ورزش را به سیاست پیوند زدم بلکه این سیاست بود که آمد توی ورزش ما از زمان بعد از انقلاب و لاجرم ما ورزشیها را – اگر وجدان آگاه و بیداری داشته باشیم- مجبور کرد به سیاست و به مسائل جامعه توجه داشته باشیم و پیوند اینها را که به صورت صوری و عملی در مملکت ما انجام شده به مردم بشناسانیم و بگوییم. به عنوان مثال بزرگترین عاملی که مرا وادار میکند که مرتب راجع به پیوند سیاست و ورزش صحبت کنم عدم حضور خانمها در استادیومهای فوتبال است. این انسانی نیست. عقلانی نیست. متمدنانه نیست. یک زور است یک جبر است یک تبعیض است و من تا روزی که مشغول این حرفه هستم راجع به این مسئله حرف میزنم.
آرش: متأسفانه در مطبوعات هم در این مورد کم حرف زده می شود.
داریوش ذهاب: من به شما بگویم، صحبتی راجع به آن نمیشود و اگر صحبتی هم بشود بینندهای سئوالی میکند و مجبورند به آن جواب بدهند! در حالی که من طرح مسئله را وظیفهی خود میداننم و گرافیکهایی درست کردهام. الان گرافیک پشت سر من استادیوم صدهزار پسری است. دو تا خانم پنلی را گرفتهاند و می گویند ما حقمان را از که بگیریم؟ ما فریادمان را به گوش چه کسی برسانیم؟ این استادیوم آزادی نیست. این استادیوم استادیوم صدهزار پسری است. من از این پنل به عنوان سمبل استفاده کردهام. به عنوان احقاق حق خانمهای مملکتم. با آن وضع پوششِ خانمها. اینها را من وظیفه ی خودم میدانم به عنوان آدمی که در کار ورزش هستم باید اینها را به جوانانمان بگویم، که دنیای دیگری هم هست که برخلاف آن دنیای صوری که آنها دارند زندگی میکنند و با زور مجبور به اطاعتِ از آن میباشند، دنیای آزاد دیگری هم هست که ویدیوهای فوتبالهای خارجی این را نشان میدهد؛ اما من به عنوان یک گزارشگر ورزشی باید به اینها بپردازم.
آرش: انگشت روی نکته حساسی گذاشتید به این معنی که نیمی از جوانان جامعه که خانمها باشند، از ورزش کردن محرومند. به نظر شما دلیل بی اعتنایی به مسایل موجود در این رسانهها، به چه علت است؟
داریوش ذهاب: دلایل مختلفی دارد. اولین هراس کسانی که در خارج از ایران برنامههای تلویزیونی و یا رادیویی دارند و یا در مطبوعات هستند این است که به عنوان مخالف رژیم شناخته بشوند. شاید هم که وجدانش را داشته باشند که با این بیعدالتیها مخالفت کنند، اما به دلایل شخصی، (لزوماً منظورم پول نیست) بخاطر ارتباطاتی که با ایران دارند! مسافرتهایی که به ایران میکنند! لب تر نمیکنند! صحبتی نمیکنند. بیشترش این است -از قول خودشان میگویم- حوصله دردسر ندارند و یک مقدار هم که منافع رادیو وتلویزیونی که در آن کار می کنند به شکلی یا به دستور صاحبان این رادیو تلویزیونها و یا خودشان این منافع را تأمین میکنند.
آرش: آیا شما فکر میکنید که جمهوری اسلامی نظارتی و یا دستی بر این رسانهها دارد؟
داریوش ذهاب: فرقی هست بین ترس و جبن، و هر دو معنی ترس میدهد. ترس این است که خطری ایجاد میشود، اتفاقی میافتد و شما عکسالعمل نشان میدهید. میترسید، دستتان به آتش بخورد. جبن این است که با فکر این که ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد، دچار هراس شوید. و من فکر میکنم این دومی است. میترسید. نه این که واقعیت ندارد! نه. جمهوری اسلامی ممکن است خطری برایشان ایجاد کند یا نکند، اینها با این روش جلو میروند. همین که میگویند چرا برای خودمان دردسر درست کنیم. اتفاقاً یک آدم با وجدان جامعه، باید خطر کند. و خطر کردن، انسان را دچار دردسر میکند. اگر من و شمای تحصیلکرده، این کار را نکنیم، چه کسی باید این کار را بکند؟ شما در دنیای ارتباطات با یک مقاله خوب میتوانید صدها جوان را آگاه کنید و تکان بدهید؛ من هم در تلویزیون همین کار را میتوانم بکنم. من دیگر نکاه نمیکنم ببینم پشتش چه اتفاقی میافتد. وقتی کسی با من در مورد عدم حضور خانمها در استادیوم، و یا حضور سرداران سپاه در فوتبال ایران صحبت میکند، من آن چه که به فکرم می رسد و تجزیه تحلیل من است باید به مردم تحویل بدهم. نباید منتظر باشم که آقای قلیچخانی و یا دیگری این کار را بکند. من باید وظیفهی خودم را انجام بدهم. اما متأسفانه من این را در خیلیها نمیبینم
آرش: در واقع میشود آنرا شرافتِ حرفهای نامید. شرافت حرفهای را باید رعایت کرد و بدان پرداخت. یکی از مسائلی که به آن اشاره کردید، مسئله امنیتیهاست. طبیعی است هر حکومتی به قدرت میرسد سعی میکند مدیرانِ همفکر با سیستم را در راًس کار بگمارد که لزوماً متخصص آن کار نباشند. حالا سئوال این است که آیا این مدیران از متخصصین استفاده میکنند؟ آیا این شرافت حرفهای که مطرح کردید، در رسانههای خارج از کشور، خصوصاً رادیو تلویزیونهایی که به لسآنجلسی معروف هستند و بخش ورزشی دارند! وجود دارد؟ چرا سطح افشاگری رژیم در این بخش از برنامهها بسیار نازل است؟
داریوش ذهاب: من میگویم، این همان مسئله ی احتیاط رسانههای خارج از کشور است که اکثراً به این مسئله نمیپردازند و اگر هم بپردازند کپیبرداری از مجلههای داخل ایران است. شما میبینید که مجله یا خبرگزاری مهر یا ایسنا هم از رویانیان رئیس باشگاه پیروزی انتقاد میکنند اما برای آنها این است که نباید از خط قرمز عبور کنند منتهی برای ما خط قرمزی نباید وجود داشته باشد. برای ما که در خارج هستیم، چه خط قرمزی؟ برای ما هدف اصلی باید آگاه سازی جوانانمان باشد، مردم مملکتمان باشد ما از چه می ترسیم. هیچ حکومتی قدرت این را ندارد که در تمام آحاد و زوایای زندگی مردم کار پلیسی انجام بدهد. من فکر نمیکنم که جمهوری اسلامی به عنوان مثال دائم دارد مراقبت می کند ببیند در فلان تلویزیون، مردم چه می گویند! گاهی به شکل راندومی ممکن است. اما اگر هم چنین چیزی باشد من بایدکار خودم را انجام بدهم. باید به عنوان وجدان بیدار و آگاه جامعه کاری به این نداشته باشم که کس دیگری انجام میدهد یا نه. شما کاملاً درست می فرمایید، تعریف مدیریت وحدت، کنترل و هماهنگی است. مدیر میتواند تخصص نداشته باشد همان طور که شما هم گفتید؛ اما شرط اصلی اش این است که افراد متخصص را در آن صنعت و حرفه به کار بگیرد. مثال روشنش در زمان شاه آقای آتابای است که آقای هوشنگ دیدهبان، آقای رسولی، آقای حبیبی را آورد اینها همه دست چپ و راستش بودند. اینها فوتبال ایران را می چرخاندند. به آقای پرویز دهداری ارج می گذاشتند. اما شما الان میبینید در دوران بعد از انقلاب متخصصی به آن شکل اصلاً تربیت نشده، یعنی زمینه اجتماعی نداشته که متخصصی تربیت بشود اگر هم متخصصی باشد، امنیتی- مذهبی است. برای این که متخصصین غیر مذهبی و امنیتی، هراس دارند! در ضمن اعتماد هم ندارند! من فکر نمیکنم به هیچ انسانی که در زمان قبل از انقلاب در شغل و حرفهی خودش متخصص بوده اعتماد داشته باشند. اصلا این یک کد است هیچکس در هیچ شغلی صاحب مقامی نشده که در دوران قبل از انقلاب هم داراری مقامی بوده باشد. اصلاً بحث شاه و خمینی را بگذاریم کنار. این هراس سیستم است که اجازه نمیدهد که این ها پرورش پیدا کنند.
آرش: به نظر شما، علت گسیل این همه سرداران سپاه و مأمورین امنیتی در محیط ورزش، به ویژه در فوتبال، چیست؟
داریوش ذهاب: علتش عدم اطمینان به خودشان و هراسیست که از تجمع دارند. اینها تجمع در مسجد برایشان اشکالی ایجاد نمیکند. در مراسم مذهبی مثلا در عاشورا دهها هزار نفر میآیند در خیابانها، ولی از پنج هزار نفر آدم ورزشی در استادیوم، میترسند. چون فضا فضای دیگری است. تفکر و شرایط مردمی که دراستادیوم فوتبال یا سالن کشتی مینشینند با شرایط حسینیه و مردمی که در حسینیه و مسجد جمع شدهاند فرق دارد. حکومتیان ریشه را میشناسند و میدانند خطر کجاست. به عنوان مثال محیط آلودهای که در فوتبال درست کردهاند به خاطر این محیط مردانه است. و اتفاقاً از پنج سال پیش که تصمیم گرفتند بسیجیها را وارد استادیومها بکنند، بدتر شده است. خودشان گفتند -این را خودشان گفتند من نمیگویم- که در ازای هر دو سه نفر تماشاگر باید یک بسیجی در استادیوم باشد. بسیجی کیست؟ من کاری با خصوصیات اخلاقیاش ندارم! اما، او وفادار نظام است. او کاری به کار فوتبال ورزش ندارد. خیلیهایشان نمیفهمند دارند چی تماشا میکنند. این را میتوانم صادقانه بگویم که در سابق تیمسارها، سازمان تربیت بدنی و اکثر فدراسیونهای ما را دردست داشتند. این از عدم اعتماد رژیم است که در مدیریت کلان باید از نفرات خودشان باشد. اما همانطور که شما هم گفتید ایرادی ندارد که مدیر متخصص نباشد ولی متخصصین را بکار بگیرند. اینها متخصصین را هم نمیآورند یکی به دلیل این که در این دوره متخصصی تربیت نکردند، دوماً این که، همان هراس از دست دادن شغل هست و بی عرضگیشان در مقابل مردم.
آرش: وقتی نگاه میکنم می بینم در دورهی گذشته و درست بعد از فوت جهان پهلون تختی، مسئله مامورین امنیتی در ورزش پیش آمد. من افسر وظیفه بودم و ماًموریت یافتم تا خود را به دبیرستانی از پیش تعیین شده در حوزهی اداره آموزش و پرورش شهر نور معرفی کنم. قرار شد در ماه سه هفته آنجا بمانم و یک هفته را هم بیایم تهران البته با رئیس مدرسه توافق کردیم که جمعهها برای مسابقات باشگاهی در تهران باشم و شنبه بعد از ظهر خودم را معرفی کنم. فردای ورودم رئیس مدرسه نامهای به من داد . با خنده گفت برو به این آدرس. پرسیدم کجاست؟ گفت:اداره ی ساواک شهر است. رفتم به آدرس. شخصی به نام فدایی! پرسید برای چه کاری به این شهر آمدهام؟ توضیح دادم که افسر وظیفه هستم و برای ۱۸ ماه باید در آموزش و پرورش این شهر خدمت کنم. او گفت دیروز که خود را به مدرسه معرفی کردید، شب با معلمین در خانهی یکی از اهالی برای شام دور هم بودهاید! و… به من گفت: بهتر است شما فردا از اینجا بروید تهران! آقای رئیس دبیرستان هم برای شما حاضری خواهند گذاشت تا خدمت شما تمام شود. من یادم میآید درست شش ماه بعد از این ماجرا، همان آقای فدایی را در سازمان تربیت بدنی دیدم که اولین رییس دفتر محرمانه ی سازمان تربیت بدنی بود. دومین رئیس محرمانه ی هم سرهنگ سیف عصار بود که جزو ۱۳ شکنجهگر ساواک بود. چون لو رفته بود، به سازمان تربیت بدنی منتقل شده بود. در المپیک مونترال هم همین سیف عصار سرپرست محرمانه ی کاروان بود و رشیدپور مربی شنای ایران، سرپرست علنی. یعنی از آن تاریخ به بعد هر کسی رئیس سازمان تربیت بدنی میشد، از خسروانی گرفته تا حجت و غیره، همه دوتا رئیس دفتر داشتند که یکی علنی بود و یکی هم محرمانه. این نشان میدهد که در دوره ی شاه هم چنین بود. چون اقشار مختلف از طبقات مختلف در استادیومها جمع میشوند، دیکتاتورها وحشت داشتند. اما در رژیم اسلامی، بعد از چندین بار تظاهرات مردم در استادیوم امجدیه و صدهزار نفری، نفوذ امنیتیها را در باشگاهها زیاد کردند و این سرداران سپاه با توجه به منافع مادی و معنوی، محیط ورزش را قبضه کردند. البته جنبهی مادیاش فرعی است چون فوتبال درآمدی ندارد. به عقیدهی من زمانی می توان به فوتبال حرفهای گفت که بتواند هزینه ی باشگاه و هزینهها را خودش از فوتبال تأمین کند در حالی که این پول نفت است که توسط سپاه و امنیتیها به محیط فوتبال تزریق میشود. خود سپاه هم اعلام کرده که به دلیل تاثیرات فرهنگی، به این محدوده وارد شده است. حال که میبینیم امنیتیها و سپاه برای کنترل محیط فوتبال، شاخکهای خودش را در ورزش فوتبال نیز پهن کرده است، آیا رسانههای ایرانی در تبعید نباید در برخوردهای خود، تجدید نظر کرده و حداقل از شیوه ی انتقادهای نشریات و تلویزیون های رژیم اسلامی- مثل برنامه ۹۰- قدمی جلوتر بردارند؟
داریوش ذهاب: من موردی را دیدم با عکس و تفصیلات که حالا مسائل امنیتی جای خودش، مسائل مذهبی را وارد استادیومها کردهاند. خودشان رسماً اعلام کردند در هر بازی که در تهران انجام می شود برای هر بازی ۸۰-۷۰ روحانی را با همان لباس روحانیت به استادیومها می فرستند برای پاسخ دادن به سوالات شرعی، مذهبی تماشاگران! من این عکسها را دیدم و هر کسی ببیند واقعاً خندهاش میگیرد. شما کجا شنیدهاید کسی که سوالات شرعی دارد بیاید در استادیوم و سئوال خود را طرح کند!؟
کسی که نشته دارد فوتبال تماشا می کند به هیچ چیز فکر نمی کند جز فوتبال. این همان افراط وتفریطی است که جامعهی ما را در همهی زمینهها فلج کرده است. یعنی این ها آنقدر شعور ندارند که بفهمند، فرستادن روحانی به استادیوم بازی فوتبال برای مسایل شرعی مایهی مسخره و خنده است!؟ به نظر من این را میدانند، مسئلهی اعمال قدرت و مسئلهی حضور است. همانطور که مسئله عدم حضور خانمها خودش یک فاکتور مهمی است که میخواهند بگویند که ما قدرت داریم که به نیمی از جمعیتمان که زنان باشند، زور میگوییم! اینها همه برای اعمال قدرته. اون محیط آلوده را هم خودشون درست کردهاند. در استادیومها روحانی و بسیجی و تمام مامورین امنیتی و سپاه هستند، باشگاه را یک سردار میچرخاند! اینها دارند به همه میگویند که ما گردنمان آنقدر کلفت است که هیچکس نمیتواند به حریم ما وارد شود. همه قدرت در دست ماست! حواستان جمع باشد.
آرش: به نظر شما اگر یک گزارشگر ورزشی، کوچکترین احساس انسانی و ملی در وجودش باشد، نباید با این مسائل برخوردی جدی و افشاگرانه داشته باشد؟
داریوش ذهاب: صد در صد. این یکی از مسائل مهم است. مسئلهی دیگر حقکشی است. حقکشی در مورد بازیکنان. اینها قرارداد مینویسند که به بازیکنی ششصد میلیون تومن برای بازی یک سال باشگاهی بدهند. اولاً همه ی قراردادها غیرقانونی است چون بر خلاف همه ی دنیا قراردادها یک ساله است چون میخواهند این گردونه بچرخد و هر سال این رشوهخواریها و این تقلبها تکرار شود. چون شما اگر قراردادی چهار ساله با یک نفر ببندید که تا چهار سال دیگر صحبتش را نمیتوانید بکنید. تازه، در قرارداد چیزی را مینویسند ولی در صحبت، قرار دیگری میگذارند که در همین جا پولی خورده میشود. بعد همین بازیکن فوتبال – من این را تحقیق کردهام- پیش نیامده که کل قراردادش را بگیرد. در همین ده دوازده سال اخیر که لیگ برتر فوتبال را درست کردهاند، از دلال گرفته تا واسطههای دولتی، زیرمیزی پول می گیرند تا لازم الاجرا کنند. ثبت کنند، پول و رشوه بدهند، حتا به روزنامه های وابسته به دولت باید رشوه بدهند نه این که برایشان خوب بنویسند بلکه در موردشان بد ننویسند. یعنی اگر قرارداد اینها ششصد میلیون تومن در سال گرفته باشد تازه همهی اینها به بهانه بی پولی وگرنه فوتبال ایران که با فروش بلیط، درآمدی ندارد. بنابراین این حقکشیها را هم خیلیها نمیدانند و راجع به آن نمینویسند و نمیگویند. در مورد پوشش خانمها ما صحبتی نکردیم. که هر خانمی که ۱۰ روز ورزش کرده باشد به او میگویند یک پتو دور خودش ببندد تا پرش ارتفاع انجام بدهد و یا یک رب دوشامبر بپوشد تا بتواند ورزش کند. کما این که در رژیم گذشته در حالی که خانمها لباس ورزشی آن روزگاران را میپوشیدند، در عین حال نجابتشان را هم داشتند. همه اینها اعمال قدرت است. کار غیر اخلاقی که یک سری مفسر ورزشی میکنند این است که اینها هم مثل من و شما همه این اخبار و طلاعات را میدانند و میبینند، اما به دلایل همان چیزهایی که در ابتدای صحبتمان مطرح کردم نمیخواهند در مورد آن حرف بزنند. به نظر من این بدترین کاری است که یک به اصطلاح ژورنالیست میتواند انجام دهد. باز هم میگویم ما وارد سیاست نشدیم سیاست به ما وارد شد. اولین کاری که آمدند کردند دو باشگاه محبوب ایران را غصب کردند. من مخصوصا می گویم غصب با همان ادبیات خودشان، و بعد به شکلی درآورند که خودشان میخواستند. فوتبال پولساز نیست برای این که نمیخواهند خصوصیسازی کنند چون در آن صورت کنترل صد در صد آن را از دست میدهند.
آرش: آخرین نمونهاش هم باشگاه تراکتور سازی است.
داریوش ذهاب: بله این باشگاه هم محبوب بود که سپاه گرفت. ولی اگر توجه کنید میبینید که این باشگاه تعداد تماشاچیانش بعد از این تاریخ فروکش کرد. قبلاً در بازیهای تراکتورسازی در استادیوم به اصطلاح یادگار امامشان –که خودشان میگویند- برای یک بازی معمولی با راهآهن مثلا ۴۰۰۰۰ نفر میآمد اما الان بازی تیم تراکتورسازی را با تیم تاج و پرسپولیس ۵۰۰۰ نفر یا حداکثر ۱۰۰۰۰ نفر میآیند.
آرش: البته قصد رژیم هم همین است. ترکیب مردمی که به استادیومها میروند، ترکیب کسانی نیست که در مساجد و تکیهها جمع میشوند. داریوش عزیز، ممنون و سپاسگزارم از وقتی که به من دادی.