فهرست عناوین مطلب
گفت و گو با: امیر برادران
امیر برادران به همراه ناصر حجازی و عطاالله بهمنش
آرش: قبل از هر چیز برای آشنایی خوانندگان ما کمی از خود بگویید.
امیر برادران: من متولد محله میدان ژاله – سرآب اکبر آباد – پشت ورزشگاه شماره سه هستم. در نو جوانی روزهای جمعه صبح خودم را به ورزشگاه شماره سه میرساندم و در پشت میلههای ورزشگاه، جعبهای زیر پایم میگذاشتم تا بتوانم تماشاگر تمرینات انفرادی بازیکنان محبوبم از جمله پرویز قلیچخانی باشم.
من در سال ۱۳۶۳ خورشیدی به صدا و سیما آمدم و ده سال به عنوان تهیهکننده و گزارشگر برنامههای ورزشی کار کردم. همزمان در مجله دانش ورزش به سردبیری زندهیاد حسین جباری مینوشتم. در مدت ده سال خدمت در صدا و سیما دو بار در گزینش سیاسی و عقیدتی که ملاک استخدام افراد بود رد شدم و هیچوقت به استخدام صدا و سیما در نیامدم و به اصطلاح آن زمان به صورت برنامهای کار کردم. در سال ۱۳۷۳ از ایران خارج شدم. سالها بعد با افزایشِ کانالهای تلویزیونی و صد البته اینترنت و پدیدهای چون دنیای مجازی، فعالیت کاری من بیشتر شد و در شبکههای تلویزیونی بی بی سی فارسی، صدای امریکا و همینطور شبکه “من و تو” و سایتهای ورزشی به عنوان کارشناس فوتبال کار کردم.
آرش: نظر شما در باره رسانههای خارج از کشور چیست ؟
برادران: رسانههای خارج از کشور را باید به دو دسته تقسیم کرد: صدای آمریکا و بی بی سی فارسی با بودجههای کلان که زیر نظر دولتهای این دو کشور اداره میشود و دیگر رسانهها که بطور رسمی مشخص نیست بودجه آنان ازکجا تامین میشود و بر اساس ادعای گردانندهگانشان بسیاری از آنها با مشکلات زیاد مالی روبرو هستند. درموردِ شبکههای بی بی سی فارسی یا صدای امریکا شما به عنوان بیننده تکلیفتان با این دو شبکه مشخص است که با سیاستهای عمومی این کشورها اداره میشود و توقع شما هم در همان حد است. چراکه در پس پرده سیاست و ارتباطی که با جمهوری اسلامی دارند خبرها و برنامههای تولیدی خودشان را تنظیم میکنند و به قول معروف فتیله را بالا و پایین میکشند و اینها بستگی دارد به منافع سیاسیشان که اگر تامین شود فتیله پایین میآید و اگر تامین نشود فتیله بالا می رود! به لحاظ تاریخی سرویس جهانی بی بی سی در سال ۱۹۳۲ میلادی ابتدا با عنوانِ “سرویس امپراطوری” معروف بود. دیوید میلیبند وزیر خارجه پیشین بریتانیا در وب سایت خود به نقش بی بی سی در کنار ١۵٠ سفارتخانه بریتانیا اشاره میکند و مشخصا ً به نقش دو شبکه تلویزیون فارسی و عربیزبان بی بی سی به عنوان اهرم نفوذ بریتانیا تاکید کرده است. دیوید کامرون نخست وزیر و ویلیام هیگ وزیرخارجه بریتانیا نیز با اشاره به شورا یا مرکز فرهنگی بریتانیا (British Council) و سرویس جهانی بی بی سی، از آنها به عنوان قدرت نرم بریتانیا در تاثیرگذاری افکار عمومی و دیپلماسی جهان یاد میکنند. حتی وبلاگ بانک جهانی به نقل ار جان سیمپسون گزارشگر معتبر و قدیمی بی بی سی به نقش و رسالت دستگاه خبرپراکنی بریتانیا در شکلگیری افکار عمومی مردم جهان سوم اذعان دارد. نقش صدای آمریکا نیز در بسیاری از حوادث جهان از جمله قیام مردم مجارستان در سال ١٩۵۶ میلادی و یا میدان تیانامن در چین، به ویژه تاثیرگذاری سیاسی در منطقهی آمریکای لاتین بر کسی پوشیده نیست.
آرش : در باره شبکههای دیگر، به عنوان مثال شبکه تلویزیونی “من و تو” که با سرمایهگذاری فراوان راهاندازی شده و مانند بی بی سی و صدای امریکا ظاهراً وابسته به هیچ دولتی هم نیستند، چه نظری دارید؟
امیر برادران: این شبکهها نیز به دو بخش تقسیم میشوند. شبکههای لسآنجلسی در یک سمت و “من و تو” سوی دیگر. مشکل بزرگ شبکههای لسآنجلسی با دو موضوع مرتبط است. اول مسئله مالی. دوم نداشتن آدمهای کاردان. اکثر این شبکهها را میتوان به نوعی رادیوهای تصویری خواند. به عنوان مثال یک دوربین ثابت میگذارند و ساعتها فقط حرف میزنند. اوایل بیشتر این شبکهها کار سیاسی میکردند، بعد هم به دستههای مختلف تقسیم شدند. در حال حاضر بخشی از این کانالها عمدتاً سیاسی ماندهاند و تعدادی دیگر برنامههایشان را با موزیک و برنامههای تفریحی پر میکنند. در مورد “من و تو” قضیه چیز دیگری است و متاسفانه تا به امروز حامیان مالی واقعی و دستاندرکاران پشت پرده این شبکه معرفی و شناخته نشدهاند . “من و تو” برای تهیه برنامه ظاهراً با شبکه انگلیسی آی تی وی (ITV) همکاری دارد و بطور کلی باید بگویم که همهچیز این شبکه در هالهای از ابهام قرار دارد. حتا در تارنمای رسمی این شبکه و در بخش “درباره ما” پاسخ شفافی به ابهامات این شبکه داده نشده است
آرش: با توجه به آنکه شما خود دورانی کوتاهی با این شبکه همکاری کردهاید، میتوانید از این ابهام بیشتر بگویید ؟
امیر برادران: تصور من در آغاز همکاری با این شبکه آن بود که برای فعالیتهای من در این شبکه خط قرمزی وجود ندارد. آغاز کار نیز بر چنین تصویری شهادت میداد. کارهایی را هم که ارائه دادم خیلی مورد توجه قرار گرفت و اطرافیان مدیریت شبکه هم از اجرای برنامه راضی بودند. چندی بعد جلسهای گذاشتند و گفتند که شما مسئول برنامههای ورزشی باشید. کوتاهزمانی پس از توافق بر سر مسائل مالی و جزیئات اجرایی، بعد از چند هفته یکباره مدیران شبکه ۱۸۰ درجه تغییر روش دادند و گفتند: ما نمیتوانیم با شما کار کنیم چون شما خیلی ریشهای به مسائل نگاه میکنید در صورتی که ما میخواهیم برنامه سرگرمکننده داشته باشیم! استنباط من از این رخداد و ابلاغِ چنین موردی این است که مدیران ظاهری این شبکه اختیاری از خود ندارند و صاحبان اصلی این شبکه را جایی دیگر و در پشتِ پرده باید جست. کسانی که با سرمایهگذاری کلان اهداف خود پی میگیرند. چنانچه میدانید این شبکه تلویزیونی هیچ در آمدی از پخش آگهیهای تجاری ندارد، پرسش اساسی آن است که آیا میتوان این شبکه پرهزینه و حرفهای را به دور از وابستگیهای پشت پرده دانست؟ بر اساس اطلاعات من، ادارهکنندگان ظاهری شبکه «من وتو» خانواده عباسی هستند که سالها در آمریکا زندگی کرده و پیشتر تلویزیون آزادی را داشتند و ظاهراً مخالف جمهوری اسلامی بودند. اما یکشبه بدون هیچ دلیل مشخص این شبکه تعطیل شد و دستاندرکارانِ اصلی، شبکه اینترنتی «ببین تی وی » را راه اندازی کردند. کیوان عباسی مدیر فعلی شبکه من و تو ، مدتی هم برای امیرقاسمی در تلویزیون طپش کار میکرد، اما بعد از دوسال سر از لندن و مدیریت شبکه من و تو در آورد! خانوادهی عباسی طرفدار پادشاهی بودند و کیوان عباسی عضو کمپینی که چند سال پیش رضا پهلوی برای دمکراسی در ایران ایجاد کرده بود! اما جالب اینجاست که در این شبکه هیچ حرفی از فعالیتهای سیاسی رضا پهلوی بر ضد جمهوری اسلامی عنوان نمی شود!! شنیدهها و برخی شایعات در مورد این شبکه تلویزیونی گویای این است که بعد از انتخابات سال ۸۸ و سرکوب مردم در داخل و همزمان با کمرنگ شدن نقش و قدرت هاشمی رفسنجانی، پسر ارشد او مهدی هاشمی که از ایران خارج و به انگلستان آمد، دستی در سروسامان بخشیدن و اداره “من و تو” داشته و دارد.
این شبکه ظاهراً با سمتگیری غیرسیاسی و برنامههایی سرگرمکننده و فیلمهای مستند با استفاده از برخی چهرههای معروف مانند گوگوش و هوتن و برنامهی “آکادمی گوگوش” و “بفرمایید شام” که کپیبرداری برنامهی سوپراستار شبکههای اروپایی میباشد و جذب مخاطبان فراوان به ویژه در داخل کشور، مبلغ این تئوری می باشند که مردم ایران دیگر از حرفهای سیاسی خسته شده و تنها طالب برنامههای سرگرمکننده هستند! نقشهای فریبکارانه برای خاموش ساختن جنبش جوانان آزادیخواه ایران و آغاز راهی برای تحمیق افکار عمومی مردم و درگیر کردن خانوادههای معمولی ایرانی به سرگرمیهای بیخطر. واقعیت این است که این تفکر و برنامهها در تلویزیون من و تو در حد خود موفق بوده و زمینههای پذیرش برنامههای مبتذل را تا آنجا فراهم ساخته که شبکههای من و تو، جم تی وی، تی وی پرشیا، فریبنده و منطبق با ذائقههای ارزانپسند از پربیندهترین کانالهای ماهوارهای در داخل ایران هستند.
آرش: برنامه ورزشی و پربیننده شما با عنوان “آفساید” که برای تلویزیون “من و تو” تهیه و اجرا میکردید بعد از رفتن شما از این شبکه به چه سرنوشتی دچار شد؟
امیر برادران: آن برنامه کلا تعطیل شد و دیگر ادامه پیدا نکرد. اما کار عجیبی که خیلی هم سئوال برانگیز بود اینکه تمام آن برنامههای تهیه شده را از روی یوتیوپ حذف کردند که اکنون غیر قابل دیدن است. جالب آنکه برای تهیه آن برنامهها همین آقایان بسیار مرا تشویق کردند و حتی پیشنهاد اداره برنامههای ورزشی شبکه من و تو را به من دادند که گویا ناگهان به اصطلاح از بالا دستورآمد باید این برنامه برای همیشه قطع شود! البته من از اوایل شروع کار، هر برنامه را روی یوتیوپ میگذاشتم و به همین دلیل خوشبختانه تعداد زیادی از آن برنامهها هنوز قابل دریافت است.
آرش: با توجه به تجربه کاری که با رسانههای دیگر مثل بی بی سی فارسی و صدای آمریکا داشتید فکر میکنید که برخورد این رسانهها با فوتبال چگونه بوده است؟
امیر برادران: به اعتقاد من فوتبال در هر کشوری نمادی از اوضاع و احوال سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی آن کشور است. میدانیم که همه چیز از فردای انقلاب اسلامی آمیخته و درستتر بگویم! آلوده به مسائل سیاسی و امنیتی شد و از این رو فوتبال در جمهوری اسلامی سالهاست که سیاسی و امنیتی است. همین واقعیت انکار ناپذیر باعث شده که برخورد این رسانهها همواره با توجه به شرایط سیاسی توأم با ملاحظهکاری باشد. از آنجا که این شبکهها مستقل نیستند و اگر بخواهند با مسائل فوتبال به شکل واقعی وجدی برخورد کنند، میبایست از خط قرمزها عبور کنند که مجوز چنین عبوری هرگز از طرف دولتها صادر نخواهد شد. از این رو تمامی این رسانهها هماهنگ و همراه با سیاستهای داخل ایران به اجرای برنامه میپردازند. در واقع محتوای برنامههای ورزشی به ویژه فوتبال در این رسانهها همان آشی است که جمهوری اسلامی پخته و اینها هم آن را هم میزند!
آرش: شما میگویید که فوتبال در جمهوری اسلامی امنیتی است و همیشه هم روی این مسائل تا آنجا که من نوشتهها و برنامههای شما را خوانده و دیدهام، تاکید داشتهاید. چرا چنین برداشتی از فوتبال در جمهوری اسلامی دارید و فکر میکنید فوتبال و ورزش با سیاست ارتباط دارد ؟
امیر برادران: من هیچوقت فوتبال و ورزش را جدا از کل شرایط جامعه نمیبینم. سیاست حاکم بر ورزش به ویژه رشتهی پرمخاطب فوتبال بازتابِ هویت و روح حاکم بر مدیریت آن جامعه میباشد. مدیریت ورزش در ایران دو کار انجام میدهد: یکی این که از درآمد و پول نفت ریخت و پاش میکند و دیگر آنکه مسئولان رژیم قهرمانان ورزشی و مدالهای آنان را خرج تبلیغات خود میکنند! نمونه بارز این برخورد ابزاری با ورزش را، در المپیک لندن شاهد بودیم. به لحاظ آماری بیشترین مدالهای المپیکی را در این دوره کسب کردیم. تکستارهها و خودساختههای ورزش ما در رشتههای انفرادی چون کشتی، وزنه برداری و…… خوش درخشیدند، اما این پیروزی ورزشی به ابزارِ تبلیغی سران جمهوری اسلامی تبدیل شد و آنها به مدالآوران چسبیدند. در این رهگذر هنوز به یاد داریم که کشتی گیران و مربیان فرنگی تا چه اندازه از رفتار و سر و صدای حکومتیها در خصوص تلاش و درخشش آنان در المپیک دلگیر شدند و مربی بزرگی چون محمد بنا با آن همه عشق به شاگردان از صحنه بیرون رفت تا بیش از این شاهد ناحقی و تبلیغات فریبکارانه نباشد .در این جا برای آنکه بیشتر بدانیم که ورزش در جمهوری اسلامی تا کجا بدون ریشه و پایه است، باید پرسید چرا در مملکتی که گسترهی آبی وسیع و سه میلیون نیروی مسلح دارد، در آن هیچ نشانی از یک تیرانداز شایسته و یک شناگر ارزشمند دیده نمیشود ؟ از نگاه کارشناسانه میتوان گفت که مدال گرفتن ما در کشتی مانندِ مدال گرفتن جامائیکا یا سودان در دو سرعت و استقامت است. در هر آوردگاه ورزشی از مردم میخواهند که برای پیروزی و قهرمانی دعا کنند و در کنار آن همیشه از مردم انتظار صبر و اعتماد به مدیران دارند و از هر هزینهای برای اجرای خواستههای مقامات حکومتی کوتاهی نمی کنند .اما این مردم در موقع شکست هم حق دارند گلهمند باشند و پاسخ بخواهند! وقتی هیچکس پاسخگوی شکست های پی در پی در میدانهای بینالمللی نیست، مردم ناخواسته دچار بیتفاوتی و رخوت میشوند و گویی به شکست عادت میکنند، که به راستی بدترین حالت برای یک ملت است. بدترین اتفاق وقتی است که “دلخوشی” آدمها بمیرد، فوتبال یکی از معدود دلخوشیهای هنوز مجاز در ایران است.
آرش: با نگاه شما چه دورهبندیهایی میتوان برای فوتبال حکومت اسلامی در نظر گرفت؟
امیر برادران: فوتبال و ورزش در جمهوری اسلامی از ابتدا تا کنون سه دورهی مهم را پشت سرگذاشته است. دوران اول: دوران یا دههی اول که به نوعی میتوان آنرا دوران خمینی نام نهاد، شاملِ درگیریهای همهجانبه در ایران و زیر و رو شدن همهچیز بود که تحت تاًثیر جنگ ایران و عراق، نکبتِ جنگ بر همهی موضوعات اجتماعی از جمله ورزش و فوتبال سایه گستراند . در دههی اول فوتبال در تقلای حفظ شکل و شمایل گذشته توسط قدیمیها بود. فشار نفسگیر حکومتیهای انقلابی سر انجام این تقلا را از میان برداشت تا پس از یک دهه هنوز هیچکس نداند فوتبال قرار است با چه شکل و فرمی اداره شود.
دورهی دوم: با پایان یافتن جنگ ایران و عراق و مرگ خمینی آغاز شد. در این دوران جمهوری اسلامی میبایست بیش از گذشته در صحنههای اقتصادی و اجتماعی حضور بینالمللی خود را اعلام کند. ورزش و فوتبال نیز از این قاعده مستثنی نبود در این دوران ما شاهد حضور پررنگتر نظامیها و امنیتیها میباشیم، شماری از آنها چونان عزیز محمدی، و مهدی تاج هنوز در حوزه ی فوتبال فعال هستند. نیاز به این حضور چنان بود که وزارت اطلاعات از اواسط دههی هفتاد خورشیدی بخشی ویژهی فوتبال در این وزارتخانه دایر کرد.
دوران سوم: با صعود ایران به جام جهانی فوتبال در سال ۱۹۸۸ میلادی دورانی متفاوت از پیش آغاز میشود. فشار کنفدراسیون فوتبال آسیا برای حرفهای شدن مسئولان ورزش ایران را مجبور به اعلام ظاهری فوتبال حرفهای نمود. فوتبالی که به لحاظ امکانات و مدیریت زیرِ استانداردهای آماتوری سر میکرد باید یکباره حرفهای عمل کند! در این دوران هر روز بیش از پیش فوتبال غرق در فساد و کثافت اخلاقی و مالی شد و در چند سال گذشته گند کار تا آنجا در آمد که حتی عوامل و سازندگان این بساط ننگ آلود نیز برای فریب دیگران فریاد فوتبال فاسد سر دادهاند .
آرش : آیا کسانی هم در فوتبال ایران سراغ دارید که نگاه آنان را همراه با واقعیت و حقیقت بدانید ؟
امیر برادران: در اینجا لازم میدانم اشاره ای به نظرات دو چهره خوش نام و شایسته از دو نسل فوتبال ایران داشته باشم تا بهتر بدانیم بر فوتبال ما چه گذشته و می گذرد. منصورخان امیر آصفی شخصیت استثنایی در فوتبال ایران گفته است : مشکلات فوتبال ملی ما آنقدر ابتدایی است که نیازی به مطالعه تطبیقی و استفاده از کارشناسان متخصص ندارد! این سخن منصور امیر آصفی کاملا صحیح و منطقی است. برای اداره و پیشرفت فوتبال قانون و ضوابط مشخصی وجود دارد که فرمول آن در تمام دنیا یکسان است اما در حکومت اسلامی تحقق آن امکانپذیر نیست !چرا که فوتبال یک مقوله کاملا امنیتی است و قرار نیست که اساس پیشرفت فوتبال که باشگاههای خصوصی هستند در ایران اجرا شود! چرا باشگاه ها خصوصی نمی شوند ؟ چون اختیار آنها از دست دولت و حکومت خارج میشود! بزرگترین مشکل حال حاضر این پولهای بیحساب و کتابی است که برای کنترل فوتبال به آن وارد شده و در کنار آن انتصابهای سیاسی و دولتی و هیچکس هم در بدنه مدیریتی جامعه پاسخگوی مسئولیتی که به عهده دارد، نیست! روندی که از سال ۱۹۹۸ توسط آدمهای سیاسی در بدنهی این حکومت پایهریزی شد! روز ۸ آذر۷۶ را باید روز ملی فوتبال نام گذاشت روزی که مردم بعداز پیروزی بر استرالیا به خیابانها ریختند و غرور ملی خودشان را نشان دادند و نظام دیکتاتوری وایدئولوژیک در این روز حضور میلیونی مردم را یک خطر بزرگ احساس کرد! محمد خاکپور یکی از ستارههای نسل طلایی فوتبال بعد از انقلاب در این مورد نظر جالبی دارد : «احساسم این است که در سال ۹۸ یک اتفاقاتی در فوتبال و کشور افتاد که تصمیم گرفته شد فوتبال کنترل شود و از آن مسیری که حرکت میکرد مسیرش را تغییر داد. روزی که ما از استرالیا بردیم، تمام مردم کشور در همه جا آمدند بیرون و یک احساس ملی داشتند و هیچکس نمیتواند این را انکار بکند ولی بعد از آن جریان این بیرون آمدنها بهانهای شد برای عدهای که بیایند بیرون و اعتراض کنند. این شد که یکسری تصمیماتی گرفته شد از سوی مسئولان که این را کنترل کنند و مسیر فوتبال را عوض کردند که آن احساس را برای مردم به وجود نیاورند.»
آرش: معیارِ گزینشهای فوتبال در حکومت اسلامی از چه مکانیسمی پیروی میکند؟
امیر برادران: اگر به روند انتخاب مربیان نگاه کنیم به عنوان مثال: افشین قطبی با زدوبندهای یک سری به ظاهر کارشناس فوتبال و روزنامهنگار ورزشی که نقش دلال را بازی می کردند و همینطور شبکه های امنیتی و سیاسی به فوتبال ایران وارد شد و فضایی در رسانه ها بوجود آوردند که یک نوع قطبیگرایی بود ! که الان تبدیل شده به کی روشگرایی! پس از تحمیل قطبی توسط دلالها به فوتبال ملی، چهرهای امنیتی چون حبیب کاشانی وارد عمل شد و به دوبی رفت. وی پس از گفتگو با قطبی، وی را با سلام و صلوات و انداختن پرچم جمهوری اسلامی بر دوشش که جنبه تبلیغاتی برای نظام داشت، وارد ایران کرد. قطبی بعد از مدتی روی نیمکت تیم ملی نشست. وی در حاشیه یک مصاحبه بعد از قهرمانی پرسپولیس در باره هاپولی شدن ۱۰۰ هزار دلار نا قابل از قراردادش توسط رسانه چیها و خبرنگاران، تیکه انداخت که معلوم نیست این سرقت مودبانه! در روز روشن متعلق به کدام جریان ژورنالیسم دلالی در این دوره از ورزشی نویسی ایران است! تمامی مربیان که روی نیمکت تیم ملی به عنوان سرمربی نشستند از سال ۱۹۹۸ با رفتن ایران برای اولین بار در پس از انقلاب اسلامی به جام جهانی ،از کانالهای سیاسی عبور کردند !
آرش: حضور آدمهای سیاسی در فوتبال جمهوری اسلامی از چه زمانی آغاز شد؟
امیر برادران: این بدعت را بطور رسمی رئیس جمهور وقت محمد خاتمی گذاشت و با آوردن صفایی فراهانی عملاً و رسماً پای آدمهای سیاسی را به فوتبال باز کرد. با این کار در اولین قدم یک آدم فوتبالی و خوش نام چون منصور امیر آصفی که ثمره کارش در فدارسیون فوتبال یک مربی تاثیرگذار بنام اویچ بود را از صحنه فوتبال حذف کردند و به دنبال آن اویچ را اخراج کردند و با آوردن جلال طالبی میخواستند مانند قبل از انقلاب که فوتبال ایران با یک مربی ایرانی( حشمت مهاجرانی) به جام جهانی رفت رونوشتی از آن هنگام داشته باشند! آمدن صفایی فراهانی و دستور خاتمی به وزارتخانهها برای دادن پول به فدارسیون فوتبال در واقع آغازِ تزریق پولهای بیحساب و کتابِ دولتی به فوتبال بود، که همزمان با فشارهای کنفدارسیون فوتبال آسیا برای حرفهای کردن فوتبال ایران اتفاق افتاد . پولهایی که بعد از دوازده سال امروز وقتی در برنامه نود نظر خواهی در باره افت فوتبال ایران و شکست به لبنان صورت میگیرد ۷۱ درصد علت را همین پولها می دانند! ناگفته نماند مربیانی هم که از آن زمان به تیم ملی آمدند ، همگی از کانالهای امنیتی و سیاسی گذشتهاند. محمد مایلی کهن که از طریق معاون وقت سازمان تربیت بدنی فائقی، با هماهنگی وزارت اطلاعات با یک تلفن مربی تیم ملی شد و رئیس فدارسیون وقت (داریوش مصطفوی) هم هیچ نقشی نداشت! و بعدها مصطفی تاجزاده از اعضای دولت اصلاحات تائید کرد که سالها قبل گزارشی را درباره عملکرد مصطفوی به محمد خاتمی داده است. همین گزارش را سعید فائقی معاون وقت سازمان ورزش عامل اصلی برکناری داریوش مصطفوی میداند! البته این گزارش به روزهای بعد از صعود تیم ملی به جام جهانی ۱۹۹۸ برمیگردد و مصطفوی که بیاجازه (وزارت اطلاعات) حکم برکناری مایلیکهن را صادر کرده بود به خوبی میدانست که دیگر جایی در فدراسیون نخواهد داشت! این نکتهای بود که هاشمیطبا در مصاحبهاش با خبرآنلاین بیآنکه مستقیماً به زبان بیاورد، تاییدش میکرد! مربی بعدی علی دایی بود که با اطرفیان احمدی نژاد (مهرداد بذر پاش رئیس انجمن اسلامی دانشجویان، رضا زاده و نماینده مردم اردبیل در مجلس) لابی کرد و مربی تیم ملی شد. و دستآخر هم کارلوس کیروش، که بار اول به درخواست مربیگری تیم ملی ایران جواب منفی داد و چون آن جواب همزمان با تظاهرات مردم در خیابانها بود و بار منفی سیاسی برای رژیم داشت، سیاسیون وارد عمل شدند و با دادن پول بیشتر (رقمی نزدیک به ۹ میلیون دلار) او را به ایران آوردند تا بگویند هیچ ربطی به تظاهرات مردم در خیابان نداشته است و او هم در اولین مصاحبه مطبوعاتی گفت: آمده ام که آرزوهای شما را تحقق ببخشم و تیم را به جام جهانی ببرم! حرفی کاملا فریبنده و مشابه زمانی که افشین قطبی مصدر کار شد و حرف از قهرمانی در جام ملتهای آسیا زد. جامی که ۳۷ سال است از آن بی نصیب هستیم، حتی در هیچ فینالی در جام ملتها هم حضور نداشتیم و ریشههای این ناکامیها را باید در زمینههای مدیریتی جامعه در همه ابعاد آن دید.
آرش : با توضیحات شما همه چیز از آمدن اصلاح طلبان جنبه قانونی گرفت؟
امیر برادران: پولهای دولتی که الان مشکلات فراوانی در جامعه ایجاد کرده از زمان خاتمی و صفایی فراهانی به فوتبال تزریق شد . در ابعاد وسیعتر نیز در تشکیلات ورزش و حتی کمیته ملی المپیک اتفاق افتاد که پیامد آن از دست دادن کرسیهای بین المللی بود. آمدن مهر علیزاده به ریاست سازمان تربیت بدنی ازسوی دولت اصلاحات، باعث شد تا علی کفاشیان به کمیته المپیک برود و بدترین نتایج تاریخ المپیک را که فقط یک نقره و یک برنز بود در پکن رقم زدیم. علی کفاشیان با این کارنامه مردود مدیریتی را به فدارسیون فوتبال آوردند تا روند شکستهای فوتبال در تمام ردهها همچنان ادامه داشته باشد.
آرش: به عنوان آخرین پرسش، آیا میتوان به تغییرات سازنده در آینده ورزش و به ویژه فوتبال ایران امیدوار بود؟
امیر برادران: با توجه به تجربههای سراسر تلخ و مردود در عمر ۳۴ ساله جمهوری اسلامی هرگز نمیتوان با این رژیم ضد ارزشها، امیدی به آینده بست. این حکومت بارها و بارها نشان داده که به هیچ اصولی در هیچ زمینهای پایبند نیست و فقط به خواستهها و سلیقههای شخصی در چهارچوبِ نظام ولایت مطلقه فقیه میاندیشد و عمل میکند، از این رو باور دارم که امیدواری نه تنها در ورزش بلکه در کل جامعه ایران آن زمان وجود خواهد داشت که دیگر جمهوری اسلامی وجود نداشته باشد . با سرنگونی این رژیم ویرانگر و خودکامه میتوان همه چیز را از نو ساخت و مطمئن هستم با این نسل آگاه و بیدار به زودی شاهد روزهای خوش و همدلی ملی خواهیم بود و فوتبال و ورزش را باید بار دیگر در دوران افتخار و غرور به تماشا بنشینیم و ما نیز مثل مردم جهان از فوتبال به لذت برسیم.