فهرست عناوین مطلب
آرشاویر ملکیان
آرش: با تشکر از این که وقت خود را برای این مصاحبه به من دادید. آشاویر عزیز، شما یکی از سنتر فورواردهای خوب تیم آرارات بودید و چندین بار هم آقای گل شدید. همیشه نیز باشگاههای بزرگ ایران، خواهان شما بودند و مرتب در صدد جذب شما، ولی شما تیم آرارات را دوست داشتید و با همهی سختیها، در باشگاه آرارات تهران ماندید و هیچگاه به فکر ترک باشگاه خود نبودید. خواهشم این است که ابتدا خود را معرفی کن و برای خوانندگان ما بگو چطور به فوتبال رو آوردی و چطور وارد باشگاه آرارات شدی؟
آرشاویر: خیلی ممنون از این که به یاد من هم بودید. برای من افتخار است که در کنار کارو حقوردیان و پرویز قلیچ خانی که از بهترینهای فوتبال ایران بودند نشستهام. نه این که جلوی شما بگویم کارو شاهد است من فکر میکنم فوتبال ایران هنوز مثل قلیچخانی ندیده. به هر حال من صحبتهای گارنیک و کارو را میشنیدم که پر از هیجان و مقامهای قهرمانی و کاپ و غیره بود … اما دوران فوتبالِ من مثل زندگی خودم، ساده بوده است. من هنوز با دوستهایی که پنجاه سال پیش دوست بودم، دوست هستم و به آنها وفادارم. هر جایی هم شرکت کردم، در دبیرستان و غیره، وفادار بودم. از جمله خانوادهام. دلیل این که در آرارات هم ماندم به خاطر همین روحیه و فلسفهایست که دارم. پیش خودم فکر کردم وقتی آرارات پیراهن را و مربیاش را به من داده که توانستهام دو تا گل بزنم، پس هر چیز را که دارم، مدیون اون هستم. خیلی برای کارو حقوردیان و دیگران که از آرارات رفتند احترام قائل هستم ولی به آرارات وفادار ماندند و افتخاری برای ارامنه بودند که رفتند به تیم ملی. خود کارو هم میداند که یکی از بهترین رفقای خوب من است و همیشه همدیگر را میبینیم. ما یک عده ارمنی بودیم، تیم آرارات هم فقط از بچههای ارامنه بودند. اگر هر کسی تیم آرارات را میگذاشت و میرفت، تیم آرارات هم باید تعطیل میکرد. به دلیل همین اعتقادم من در آرارات ماندم و هیچ کسی به اندازهی شما نمیداند که وقتی در تیم آرارات باشی موقعیت چندانی نداری. من با صدای آمریکا مصاحبهای داشتم در آنجا گفتم: وقتی در تیمهای کوچک بازی میکردیم و مثلاً با تیم تاج بازی داشتیم اگر احیاناً موقعیتی برای گل زدن پیش میآمد مقابل من آقای قلیچخانی بود، حجازی بود، تمام نخبههای تیم ملی در مقابل ما بودند. آن موقعها هم سه تا گل زدن مشکل بود. گاهی از من میخواهند مقایسه کنم اما به نظر من نمیشود مقایسه کرد مثلاً ایرانپاک، یا مظلومی یا کلانی را نمیشود مقایسه کرد. من هیچ وقت دنبال رقابتها نبودم، باید افتخار میکردم و افتخار میکنم تا این قدر که فوتبال بازی کردم. معلوم است که دلم میخواسته در تیم ملی بازی کنم اما به هر نحوی نمیخواستم بازی کنم. این است که خود شما میدانید زمانی که آقای فکری در تیم عقاب بود مرا صدا کرد، مثل این که شما هم لطف کرده بودید و به او گفته بودید با من صحبت کند. به من گفت اگر بیایی عقاب ده هزار تومن پول میدهیم. به قول کارو ما اون موقع از جیبمان خرج میکردیم. و او به من قول تیم ملی را هم داد ولی من یک چیزی را میدانستم این که با آرارات شروع کردم و با آرارات هم باید تمام کنم. همین الان هم ۲۸ سال است با تیم آرارات گِلِندن همکاری میکنم. هنوز هم تا آنجایی که از دستم بربیاید از مربیگری و غیره … با آرارات همکاری میکنم. به همین خاطر است که با آرارات ماندم. تیم آرارات هیچ وقت قهرمان نشد. خوشبختانه یکی دو بار انتخاب شدم و به عنوان تیم تهران بازی کردم که هنوز هم یادم هست و جزو افتخاراتم هست. من افتخاری که دارم این است که با تمام دوستهای مسلمانم مقابل هم بازی کردیم ولی با همهشان هم رفیق بودم.
آرش: من خیلی خوشحالم از این صحبتی که میکنی چرا که تو صحبت را از چهارچوبه شهرت و معروفیت آوردی در زمینهای که بسیار انسانی و خوب است. شما به عنوان اقلیت مذهبی در ایران، برای این که جایگاه واقعی خودتان را در این جامعه نشان دهید کلوپی تشکیل دادید به نام باشگاه ارامنه و به نظر من کار بسیار خوبی بود. و شما نیز نباید کاری را که کردی دست کم بگیری! خود این کار روحیهای میخواهد که همه کس ندارد. هر چند که انگیزهی افراد با هم متفاوت است. این روحیه در شما مثل گارنیک است که سالها در آرارات بود ولی در اثر مشکلاتی که پیش آمد رفت ولی دوباره برگشت. خود من هم در تیم کیان بازی میکردم و از تیم کیان برای بازی در تیم ملی انتخاب شدم. پس از چند سالی که در باشگاه کیان و بازیکن ثایت تیم ملی بودم روزی امیر آصفی مربی من و غلامرضا مجید، رئیس باشگاه گفتند: به خاطر مصلحت باشگاه و نفع باشگاه کیان تو بهتر است به باشگاه تاج بروی و یک سالی برای تاج بازی کنی. البته در آن زمان تیمسار خسروانی تازه رئیس سازمان تربیت بدنی شده بود. من به باشگاه تاج رفتم. بعد از پایان قراردادم دوست داشتم بروم تیم عقاب پیش آقافکری. ولی به خاطر مخالفت تیمسار خسروانی با حسین فکری که در ۲۸ مرداد عضو سازمان جوانان حزب توده بود، تنها حاضر شد در صورتی به من رضایت نامه بدهد، که به تیم پاس بروم. من به پاس رفتم و سپس به عقاب. زمانی که عقاب منحل شد، به تیم دارایی رفتم و پس از دو سال که در دارایی بازی کردم، برای شش ماه به پرسپولیس رفتم. رفتن من به باشگاههای مختلف هر کدام به خاطر مسایلی بود که امیدوارم در خاطراتم به طور مفصل به این مسئله بپردازم. ولی این نگاه تو دقیقاً نگاهی انسانی است و خودت خوب تشخیص دادی که باید آنجا بمانی. همیشه هم خوب بازی کردی. همیشه جزو ستارههای آرارات بودی و گل های فراوانی هم زدی. حالا سئوالم این است که آیا با گذر زمان از انتخابی که کردی، راضی هستی؟
آرشاویر: بسیار خوشحالم بخصوص الان. چون الان در بین ارامنه و دوستان غیرارمنیام احترام زیادی دارم. یعنی رابطهای دارم که لذت میبرم. ارامنه طوری به من لطف میکنند که خجالت میکشم. هر کاری به هر حال بازدهی دارد من الان در اجتماعی که زندگی میکنم نود درصد مردم عقیده دارند که فلسفهای که داشتم فلسفهی پاکی بوده. اولین مربی من برادرم بود. بعد آقای تیموریان مربی من شد. بعد گارنیک محرابیان و امیر آصفی. من به همهشان بخصوص امیرآصفی مدیونم. گارنیک هم که هارمنی به هر جایی رسیده سرِ نخش پیش آقای گارنیک محرابیان است از جمله خودِ من که غیر از بازیکردن، از او مربیگری یادگرفتم. بعد مربی آرارات شدم که همهی اینها را مدیون گارنیک هستم. بعد هم امیرآصفی که به ما درس زندگی داد از هر نظر. از این که با ایشون چندین سال کار کردم. امیر آصفی برای من معلم خوبی بود. من موقعی هم که از شاه عزیز آمدم آرارات- چون به قول شما خودشان میگفتند بروید- شانزده سالم بود. شناسنامهام دوسال بزرگتر است. بعدش برگشتم شاهدیز و سه سال مربیگری کردم. الان اینجا دارند یک کلوپی درست میکنند که من در آن شرکت میکنم. به طور کلی همهی دوستانی که از فوتبال دارم، هنوز هم دارم برای این که هیچ رقابتی نداشتم که مثلاً بروم در زمین فحش بدهم، پول بدم، پول بگیرم در هیچ مایهای نبودم. من فکر میکردم فوتبال را برای این که عاشقاش هستم، بازی میکنم.
آرش: با این نگاهی که داری که نگاهی اومانیستی، نگاهی انسانی است دربارهی فوتبال حرفهای که الان وجود دارد چه در ایران و چه در خارج، در مقابل این فوتبال که پول و قرارداد حرف اول و آخر را میزند چه فکر میکنی؟
آرشاویر: این حرفی را که الان میخواهم بزنم به نظر خودم همه حرف را زدهام. به طور کلی الان بازیکنانی مثل رونالدُ و مِسی، بازیکنان خیلی خوبی هستند. من دارم خودم را میکشم تا ببینم مسی چطور موفق میشود. فکر میکنم آن بازیکنی که اخلاقش خوب نباشد، موفق نمیشود. متأسفانه در زمان ما هم بودند که در مقابل تماشاچی خوب بودند اما پشت سر به همه ناسزا میدادند. من همه بازیکنان یادم نیستند. شما رو به خاطر بازیتون و دوستیای که با هم داشتیم. مثلاً کلانی را هر وقت به یادمیآورم مظهر اخلاق بود. تا آنجایی که من با او تماس داشتم و دیدم برای همه الگوی اخلاقی بود. من فکر میکنم الان این پولی که آمده وسط باعث شده آن دوستی، اخلاق، احترام متقابل – تقریباً این طوری که میشنوم البته ما آنجا نیستیم که از نزدیک بدانیم اما از بچههایی که میآیند و میشنویم، احترام متقابل بینشان نیست. فوتبالی هم که آمده و حرفهای شده یک دفعه پول آمده تویش مثل کسی است که در عمرش پول ندیده و یک دفعه صد میلیون دلار از لاتاری میبرد! این فرد نود در صد بدبخت میشود. اینها هم یک باره آمدهاند از آماتوری رسیدهاند به حرفهایگری خیلی بالا، سه میلیون و چهار میلیون. بگذریم که خیلیها که از ایران میآیند میگویند این پولی که اینها هم میگیرند همهاش مال خودشان نیست، زد و بندهای بیرون است. بازیکنی که سه میلیون و چهار میلیون میگیرد، باید بازیکن خیلی میهندوست و انسان دوستی باشد که این پول را ول کند و به خاطر باشگاهش، خودش را نفروشد. یعنی ماها این فکر را میکردیم. یادم میآید با تاج بازی داشتیم من مچ پایم ضربه دیده بود رفتم پیش زرکش– اصلاً باشگاه در جریان نبود که ما چه کار میکنیم چون امکاناتش را نداشت- رفتم پیش زرکش او باندپیچی کرد و درست کرد که رفتم سرِ زمین. ولی الان بازیکن حرفهای تا پایش طوری شود میرود کنار زمین مینشیند تا سال دیگر پولش را بگیرد. به نظر من این نوع حرفهای شدن، به فوتبال ما لطمه زده. تا انجایی که من شنیدم آن تعصب و احترامی که زمان ما وجود داشت الان وجود ندارد. این باعث تاسف من است. امیدوارم روزی برسد که تیم مملکتمان بیاید به همان سطحی که بود. تا آنجایی که من دیدهام الان سطح فوتبالمان در مقایسه با کشورهای خلیج که همه پیشرفت کردهاند ما یا همان سرجای خودمان ماندهایم یا عقب رفتهایم. همانطور که مرا میشناسید زمان شاه هم وزیر و نخست وزیر نبودم، ورزشکار بودم و دنبال این چیزها نبودم. حتا یک بار مصاحبهای داشتیم با صدای آمریکا دوستان میگفتند الان دارند حقکشی میکنند. من گفتم ببینید این حقکشی و پیراهن تیم ملی را با شرایطی به این و آن دادن تازگی ندارد. زمانی که یادم میآید شما هم تاجی هستید همه میدانند من هیچ موقع نزدیک شما نبودم یعنی در سطح شما و پروین بازی نکردهام ولی بازیکنانی که ذخیره تیم تاج و پرسپولیس بودند در تیم ملی بازی میکردند. حالا من چون هدفم نبود هیچ وقت سعی نکردم به هر قیمتی وارد تیم ملی بشوم. اما پیراهن تیم ملی را خیلی ارزان فروختند یعنی به حراج گذاشتند. از همان زمان شاه تا حال. الان من آنجا نیستم اما مطمئن هستم نورچشمیهایی هستند که میتوانند قراردادهایی با تیمهای بزرگ ببندند و پیراهن تیم ملی نصیبشان بشود. به خیلیها به عنوان هدیه این پیراهن داده میشود. اینها دردهایی بوده که این پارتیبازیها و ناحقیها ادامه داشته تا الان که ظاهراً بدتر هم شده و نتیجه این شده که فوتبال مملکتمان به این وضع افتاده است.
آرش: آرشاویر عزیز، خیلی ممنون از پذیرش این گفتوگو با من.